- ب ب +

چند یادداشت از ویس و رامین - بخش اول

 ویس و رامین چه بلحاظ مضمون و چه بلحاظ خصوصیات زبانی در بین منظومه‌های فارسی یگانه است. تصحیحی تازه‌تر از آن و تحقیقی دقیقتر از تحقیقات پیشینیان دربارهٔ آن باید در آینده نشر شود به شکلی که جامع محسنات تتبعات پیشینیان نیز باشد. اینجا چند مطلب جزئی از حاشیهٔ نسخهٔ شخصی (از چاپ استاد روشن) نقل می‌شود. در بین این مطالب ممکن است یک دو نکتهٔ تازه نیز پیدا شود.
۱. مرزبانی یعنی والیگری، حکومت. همین معنی در پهلوی هم هست؛ مثلاً:
چو داری در خراسان مرزبانی / چرا جویی دگر جا ایرمانی؟ (ص ۱۶۴؛ ایرمانی یعنی مهمانی).
۲. نازکی، مانند معادل آن در پهلوی، یعنی لطافت؛ مثلاً:
شده از نازکی چون قطرهٔ آب (ص ۱۶۵).
۳. "نصیب چشم و گوش"، که موضوع بازیهای شاعرانه واقع شده، گویا جرثومه‌اش در مانند این بیت ویس و رامین است (متوجه اختلاف مضمون هستم، اما مقصود کوشش در یافتن صورت ساده‌تر و کهنتر مضمون است):
نصیب گوش بودش چنگ رامین/ نصیب چشم رخسار نگارین (ص ۱۶۵)
یک دو نمونه از آن مضمونی که بعداً رایج شده:
 
گوش را چون که ز پیغام نصیبی دادی / کی بود چشم مرا وعدهٔ دیدار بگو (همام)
در مرتبه‌ای دیگر:
گوشم شنید  قصهٔ ایمان و مست شد
کو قسم چشم؟ صورت ایمانم آرزوست (مولوی)
در مرتبه‌ای دیگر:
به دوروزه آشنایی چه نهی سپاس بر من؟
رخت آشناست حالی دلت آشنای من کن (اوحدی)
۴. "نرگس و گل که به یک جای نشکفند به هم" برای هرکس آشناست. حال به این بیت توجه فرمایند:
گل و نرگس به هم دیدی به نوروز؟ / چنان بودند آن هر دو دل‌افروز (ص ۱۷۲)
۵. در جایی (در یادداشت "نوش، نوشجان، نوش جان") نوشته‌ام که ممکن است تعبیر نوش جان تعبیری کهن نباشد. ظاهراً باید از آن احتمال خود برگردم:
به یادش گر خورم زهر هلاهل/ شود نوش روان و داروی دل (ص ۱۹۰)
۶. "گوزن رودباری"، بخلاف تصور استاد مینورسکی (ترجمهٔ مرحوم مقربی، منقول در ص ۴۴۷ چاپ روشن)، منسوب به جایی به نام رودبار نیست. "رودبار" در ویس و رامین هم معنای رود دارد (ص ۲۴۶، ۳۵۲) هم کنار رود. گوزن رودباری چیزی است مقابل گوزن کوهی در همین متن. مقایسه شود با گوزن مرغزاری (ص ۲۳۸، ۳۱۴).
۷. ویرو و ویروی، بخلاف تصور استاد هنینگ و مینورسکی، ارتباطی با نام اُرُد ندارد، بلکه مصغر نامی است مصدّر به ویر به معنای مرد (به یادداشت مربوط به گروی زره رجوع فرمایند).
۸. مرحوم هدایت در این بیت اشاره‌ای به داستان دوستی خاله خرسه یافته:
چرا از خرس جستم دلگشایی؟ / چرا از غول جستم رهنمایی؟ (ص ۲۱۳)
احتمالاً به قوت حدسی که در او بوده تیر را به هدف زده. در مقالهٔ "دوستی خاله خرسه"، گرچه قصدم تتبع گسترده نبود، احتمالاً یک دو نکته به نوشته‌های پیشینیان افزوده باشم، ولی متوجه این نکتهٔ مرحوم هدایت نبودم.
۹. بکر را، که امروز به استعاره به جای دست‌نخورده می‌گویند، مقایسه فرمایند با این بیت:
هنوز آن مرز (یعنی دیلم) دوشیزه بماندست / بر او یک شاه کام دل نراندست (ص ۳۶۱)
۱۰. بن‌بست از مصوبات فرهنگستان اول است. هدایت، آن مصوبات را به مسخره گرفته، از جمله این لغت را. با وجود طنز خنده‌آور او، بی‌انصافی کرده. به این ابیات توجه فرمایند:
من و تو هر دو خواهم مست و خرم/ به سان لام الف پیچیده بر هم // جفایت گشته پیشه ای جفاجوی / چو کاف نامه بن‌بسته یکی کوی // همی گویم که از پیشت گذر نیست / ترا زین کوی بن‌بسته خبر نیست.
 
سید احمدرضا قائم‌مقامی