چند یادداشت از ویس و رامین - بخش دوم
۱. در بین هندیواروپاییان تشبیهی است که تندی چیزی را به اندیشه تشبیه میکنند یا آن را با یک تشبیه تفضیل به شکل "تندتر از اندیشه" بیان میکنند (تشبیه محسوس آن در نزد هندیواروپاییان "تندتر از چشم به هم زدن" است؛ در مورد بعضی شواهد رجوع فرمایند به کتاب شعر و اسطورهٔ هندیواروپاییان از مارتین وست، ص ۹۶). مانند آن تعبیر در متون سغدی هم هست (رجوع فرمایند به جلد دوم مقالات هنینگ، ص ۲۴۷). مقایسه شود با این بیت:
نوند کام من چندان دویدی / کجا اندیشهها در وی رسیدی؟ (ص ۲۴۶)
۲. در تعابیری مانند "هوو بر سر کسی آوردن" احتمالاً سر معنای حقیقی ندارد. احتمالاً "بر سر" در اصل به معنای "علاوه بر" داشته (مانند "بر سری" که معروف است) و بعدها از این معنی تهی شده:
برفتی بر سرم یاری گزیدی / نکو کردی! تو خود او را سزیدی (ص ۳۱۴)
۳. معنای اصلی "دیوار کشیدن" ظاهراً دیوار بالا آوردن بوده است (عمودی، نه افقی). این را ظاهراً بتوان از تعبیر "دیوار آهیختن" دریافت:
وفا پیرامنش آهیخت دیوار / نه دیواری که کوهی نامبردار (ص ۳۰۵)
۴. روباه پیر تعبیری است کهن:
گمان بردم که تو شیر شکاری / نگیری جز گوزن مرغزاری// ندانستم که تو روباه پیری / به صد حیله یکی خرگوش گیری (ص ۳۱۴)
۵. روی در نزد بعضی صوفیه رمز ایمان و موی رمز کفر است. این باید سابقهای قدیم داشته باشد که در منظومهای عاشقانه هم آمده باشد. در این بیت، شاعر میان موی و کافری رابطه برقرار کرده:
ز رویم مایه خیزد دلبری را / ز مویم مایه باشد کافری را (ص ۳۲۶)
۶. ویسه و رامینه صورت تحبیبی ویس و رامین است. پسوند تحبیب "ه" در نواحی فهله ظاهراً بسیار متداول بوده. اشکالی مانند عَلیه که هنوز در تهران متداول است باید چنین منشأی داشته باشد.
۷. فرهنگخوانده یعنی "درسخوانده و علمآموخته":
پزشکانی همه فرهنگخوانده / ز حال درد او عاجز بمانده (ص ۲۵۵)
۸. عشق و حال که تعبیری است بسیار رایج سابقهٔ قدیم دارد. امروز حال معنایی دیگر یافته:
چه خوش باشد چنین عشق و چنین حال / گر آید مرد عاشق را چنین فال (ص ۳۴۲)
۹. "دیو ستنبه"، که در بعضی ترجمههای قدیم قرآن در برابر "شیطان مارد" آمده، در ویس و رامین چند بار تکرار شده (از جمله ص ۴۰۳) و معلوم میکتد که یک تعبیر کهن بوده که از ادوار قدیمتر بازمانده.
۱۰. نیلگون ابر، که در مطلع یک قصیدهٔ معروف فرخی آمده و بعضی آن را پیلگون ابر گمان بردهاند، در ویس و رامین هم یک بار، به عبارتی نزدیک به عبارت فرخی، آمده:
برآمد نیلگون ابری ز دریا / به آب سیل دریا کرد صحرا (ص ۹۴)
۱۱. نفس ناطقه را به جان سخندان ترجمه کرده، در بیتی که به نان و نمک سوگند خورده:
به نان و با نمک با دین یزدان / به روشن آتش و جان سخندان (ص ۱۲۹)
۱۲. علاوه بر جهان خوردن، یعنی تمتّع برداشتن از جهان (ص ۱۳۷)، گیتی خوردن را هم به کار برده (ص ۷۶). یک معنای خوردن این بوده است. هارولد بیلی در مقدمهٔ کتاب مستطاب مسائل زردشتی دربارهٔ ریشهٔ این فعل بحث کرده است. به این بیتها توجه فرمایند:
اگر ماندست لختی زندگانی / گذاریمش به ناز و شادمانی // جهان از دست ما آسوده باشد / ز پرخاش و ستم پالوده باشد // چو گیتی را به آسانی (= آسایش) توان خورد / چه باید با همه کس دشمنی کرد؟
۱۳. پیدا را به معنای مشهور و معروف به کار برده. این معنی در پهلوی هم هست: پیداگان یعنی مشاهیر و معارف. پیش از آوردن شاهد از ویس و رامین یادآوری این نکته شاید بیجا نباشد که در متون تفسیری پهلوی گاهی لفظ پیداگ یعنی "معروف است"، درست مانند "معروف" در کتابهای لغت فارسی در برابر کلماتی که معنای روشنی دارند:
سرافرازان چو شاپور و رفیدا / در آن کشور به نام نیک پیدا (ص ۲۳۷؛ نیز بیتی در ص ۳۲۹)
دربارهٔ خصوصیّات زبانی ویس و رامین سخن بسیار میتوان گفت. حتماً ادیبی سخندان در آینده این کار را عهدهدار خواهد شد.
این دو بیت فخری را هم بد نیست بخوانند:
همه وقتی توان جستن جدایی
ولیکن جست نتوان آشنایی
درخت آسان بود از بن بریدن
بریده باز نتوان روینیدن
سید احمدرضا قائممقامی